مثلا آدمها برای رنگ کردن بوم نقاشی زندگیشان فقط دو رنگ قرمز و آبی را داشته باشند. قرمز رنگ عشق و هیجان باشد و به زندگیها گرمی و شور و حرارت بدهد. آبی رنگ ملایمت و دوستی باشد و به زندگی آرامش و صبوری بدهد و این دو رنگ در کنار هم، نقاشی های بوم زندگی را معنا ببخشد. اما مردم عادت کرده باشند قسمتهای مهم نقاشیهایشان را قرمز کنند. چون به نظرشان قرمز رنگ خاصتر و خوبتری است. حالا یک نفر هی بیاید حرص بخورد و به مردم تذکر بدهد که اشتباه بزرگی است این که موقع رنگ کردن یک گل چهار پر، سه پرش را قرمز کنند و فقط یکی را آبی! نتیجه چه می شود؟ یک عده او را بیکار و علاف و متوهم می نامند و چند نفری هم که حرفش را قبول می کنند فقط در مورد همان گل، گلبرگها را به طور مساوی قرمز و آبی می کنند، اما وقتی به سراغ رنگ آمیزی گل دیگری می روند دوباره همان آش است و همان کاسه. آن «یک نفر حرصخور» هی مجبور است سر هر گل و درخت و خانه و حتی رودی بیاید خودش را جر بدهد تا عده کمی راضی شوند که از رنگ آبی هم استفاده کنند (دست کم به اندازه قرمز) و دلش خوش باشد که مثلا «جنبش مدنی آبی» راه انداخته است. اما در نهایت چیزی که می ماند نقاشی هایی است که اگرچه کمی آبی هم به آن اضافه شده است، باز رنگ غالب قرمز است و مهم تر این که این غلبه نه فقط روی بومهای نقاشی که در ذهن آدمها هم هست: پررنگ و قاطع! راه حل چیست؟ این که به جای چانه زدن سر یک گلبرگ و دو گلبرگ، بیایید این فکر را اصلاح کنید که قرمز به تنهایی زیبا است و می تواند معجزه کند! بیایید از آرامش و زیبایی رنگ آبی حرف بزنید که زندگی بدون آن چیزی کم دارد. بیایید از مکمل بودنم قرمز و آبی بگویید. از این که یک نقاشی، با غلبه یکی از این دو رنگ، هر کدام که باشد، چه قدر کسالت آور و حتی مضر خواهد بود. بگذارید ذهن و قلب آدمها از آن قرمزی خالص در بیاید و آبی را هم با شور و اشتیاق در خودش جای بدهد. آن وقت خواهید دید که دیگر نیازی نیست بالای سر تک تک نقاشهای بوم زندگی بایستید و سعی کنید راضی شان کنید که از هر چهار گلبرگ، دو تایش را آبی کند و کلی هم فحش و توهین بشنوید و برچسب بخورید و و و...
- سه شنبه ۷ فروردين ۹۷ , ۱۴:۳۴
- |