یک نفر به اسم من

با «من» بى کسِ تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان (ابتهاج)

و این پسران عجییییب....

مثلا با خودت می گویی: «این همان دختری است که یک زمانی دوستش داشتم... که هر وقت می دیدمش دلم تالاپ تولوپ صدا می کرد... که هر جا بود، با بهانه و بی بهانه هی می رفتم و می آمدم تا ببینمش... که وقتی فهمیدم شوهر کرده است تا مدتها زندگی ام به هم ریخته بود... که کلی با خودم کلنجار رفتم تا بتوانم فراموشش کنم و بی تفاوت از کنارش شوم... که فراموشش کردم اما نتوانستم کسی را به جایش در دلم بگذارم...» بعد سلام اتفاقی اش را با لبخندی تا بنا گوش باز جواب می دهی و قند در دلت آب می شود عایا؟! و بعدترش دوباره زندگی معمولی ات را ادامه می دهی و به قول فلانی، اصلا انگار نه انگار که بادی وزیده است؟!

Designed By Erfan Powered by Bayan