یک وقتهایی هم هست که می نشینی مقابل یک نفر که تو را خوب بلد است. این که می گویم «مقابلش» می تواند جنبه مجازی داشته باشد یا حقیقی. مهم این است که می نشینی و از دغدغه ذهنی بزرگت حرف می زنی و حرف می زنی و حرف می زنی و آن یک نفر با تو همراهی می کند، دل به دلت می دهد، پا به پایت حرص می خورد، موضوع را حلاجی می کند، آن بخشهایی از موضوع را که می ترسی فکرشان را بکنی یادت می آورد، بغلت می کند (مجازی یا حقیقی!)، دلداری ات می دهد، حتی گاهی با تو به عامل و مسبب جریانی که در موردش حرف می زنید فحش می دهد و به اندازه تو دلش خنک می شود. در نهایت نه مشکلی از تو حل شده است، نه حتی راه حل خاصی داده، اما تو این را قشنگ حس می کنی که بخش عمده ای از ذهنت دیگر درگیر آن موضوع لعنتی نیست! و آن وقت می توانی شب را راحت بخوابی، بدون از خواب پریدن ناگهانی نیمه شبانه و یا غلت زدنهای دم صبح و درگیریهای ناجوانمردانه ذهنت با یک بلاتکلیفی یک جورکی!
- شنبه ۲۵ فروردين ۹۷ , ۲۲:۲۴
- |