یک نفر به اسم من

با «من» بى کسِ تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان (ابتهاج)

که چشم بسته ام و کرده ام فراموشت

از خودم گفتم. از همه چیز خودم؛ به جز آن بخشی از زندگی ام که اتفاق خوشایندی در آن نیفتاده بود. نه این که تعمدی در کار باشد یا بخواهم آن بخش را مخفی کنم یا از آن فراری باشم. نه. فقط آن بخش برایم اهمیت زیادی نداشت و طوری برایم تمام شده بود که انگار هرگز وجود خارجی نداشته است... و من این را دوست داشتم...

+ عنوان (با کمی تغییر): سجاد سامانی

Designed By Erfan Powered by Bayan