از نظر هر آدم روشنفکری، بی شک این یکی از بهترین پیشرفتهای دنیا است که آدمها دیگر مجبور نیستند شغل پدر خودر را دنبال کنند و در طبقه اجتماعی و اقتصادی خانوادگیشان ماندگار باشند. اما به جز چند جامعه شناس، کسی به این فکر نمی کند که فراتر رفتن از طبقه چه دردسرهایی دارد! وقتی از نظر تحصیلی، شغلی و درآمدی در سطحی قرار می گیری که خیلی فراتر از کل آبا و اجدادت است، دو حالت دارد. ممکن است از این که بگویی عضوی از این فامیل هستی و یا پدر و مادرت این هستند خجالت بکشی و سعی کنی گذشته خودت را انکار کنی که در این صورت تبدیل می شوی به یک آدم بی رگ و ریشه و تنها و محروم از آن دسته از لذتهایی که فقط در کانون گرم خانواده و در کنار خویشان خونی ات به آن می رسی. حالت دوم این است که گذشته ات و فک و فامیلت را همان طور که هست بپذیری و از نشان دادنش به دیگران خجالت نکشی و آن قدر عاقل باشی که انکار نکنی که از کجا به کجا رسیده ای و حتی مایه افتخارت باشد که توانسته ای از آن سطح به این سطح برسی و به پدر و مادرت افتخار کنی که با وجود کم سوادی و فقر مالی توانسته ات طوری حمایتت کنند که به اینجا برسی. در این صورت هم مشکلاتی وجود دارد. مثلاً این که مجبور می شوی برای خودت دو تا شخصیت بسازی. یکی همان آدم معمولی گذشته که جزئی از این فامیل و خانواده است و با آداب و رسوم و فرهنگ آنها زندگی می کند، مثل آنها حرف می زند، لباس می پوشد، در مهمانی هایشان شرکت می کند، همان شوخی ها و مسخره بازیهای گذشته را انجام می دهد و هیچ حرفی از فرمولها و نکات علمی عمیقی که می داند نمی زند و دیگری آدم جدیدی که آداب و رسوم و فرهنگ جدیدی را یاد گرفته است و بلد است از کلمات قلمبه سلمبه استفاده کند و رفتارش با کلاس باشد و بنا بر تخصصش می تواند به دیگران دستور بدهد و همیشه حواسش هست که پرستیژش حفظ شود و تیپ رسمی داشته باشد و باکلاس باشد و زیاد با زیردستانش قاطی نشود و... بدتر از همه این که موقعیتهایی هم پیش می آید که مجبور می شود گذشته و حالش را ترکیب کند و اصلا نمی داند چه طور باید این کار را بکند و هزار و یک مشکل دیگر.... اصلا کاش جهان به این درجه از آگاهی نرسیده بود که آدمها می توانند صرفه نظر از شغل و موقعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده شان پیشرفت کنند...
- شنبه ۱ ارديبهشت ۹۷ , ۱۰:۰۲
- |