یک وقتهایی هم هست که در درونم خشم زیادی دارم. دوستان صمیمی ام را به خاطر این که نتوانسته اند برایم وقت بگذارند محکوم می کنم؛ به پیامی که در گروه فامیلی به اشتراک گذاشته شده و به زنها توصیه می کند خودشان را برای همسرشان تکه تکه کنند تا مبادا هوو سرشان بیایید واکنش تند نشان می دهم؛ به زیردستی که سعی در جلب حمایت و ترحم دارد تا عقب افتادن کارهایش را توجیه کند با کوتاه ترین و سردترین جمله ممکن جواب می دهم؛ در حال ارزیابی کار زیردست دیگری، به خاطر تعداد فاحش اشتباهات و ندانم کاریهایش در دلم فحش می دهم؛ و وسط همه ی اینها، هی بغض می آید و می رود و من آماده ام کسی چیزی بگوید و منفجر شوم: یا بزنم زیر گریه یا دهانم را باز کنم و هر چه از آن در می آید بگوید. با همه ی اینها، در اکثر روزها، مردم مرا دختری آرام، شوخ و دوست داشتنی می دانند که بلد است خودش را کنترل کند و با دیگران همدلی می کند و از کمک کردن لذت می برد! حالا، در یکی از همین روزهایی که در درونم خشمی هست، با خودم فکر می کنم: من امروز و همه روزهای دیگری که چنین احساسی داشتم، می توانم و می توانستم علت آن را به روشنی دریابم. می دانم چه چیزی مرا این همه برآشفته است و با رفع آن، یا با گذشت چند روز حالم خوب می شود. اما مردم زیادی هستند که همه زندگیشان پر است از همین چیزهایی که مدام آنها را برمی آشوبد و آن قدر همه این چیزها لحظه به لحظه در زندگیشان تکرار شده و می شود که شده اند یک انبار باروت و هر لحظه با کوچک ترین واکنش دیگران، ممکن است منفجر شوند و به زمین و زمان فحش بدهند و دیگران را هم در آتش خودشان بسوزانند. ممکن است این انبار باروت آن قدر پر شده باشد که حتی اگر سالهای سال، دیگر هیچ کدام از عوامل اولیه ای که آنها را آدمهای خشمگینی کرده است وجود نداشته باشند، باز هم آن قدر باروت در تک تک سلولهایشان مخفی شده است که انها همه عمرشان را با انفجارهای مهیب پشت سر بگذارند. امروز، درون من سرشار از خشم است و دلم برای مردمی که هر روزشان این است هم می سوزد!
+عنوان: سید مهدی موسوی
- دوشنبه ۳ ارديبهشت ۹۷ , ۱۳:۵۵
- |