یک نفر به اسم من

با «من» بى کسِ تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان (ابتهاج)

اسیر گریه بی اختیار خویشتنم

هر وقت سرگرم تماشای فیلم یا سریالی هستیم، همین که به صحنه های غمگین آن می رسیم و سکوت سنگینی بر فضا حاکم می شود، می زنم روی شانه ی محمد و می گویم: «داداش اینها همه فیلم است. تو غصه نخور!» و بعد هر دو می زنیم زیر خنده. همیشه برایم خنده دار و عجیب بود که مادربزرگ و خواهرهایش و عمه و خیلی های دیگر، جلوی تلویزیون زار زار گریه می کنند. اما حالا که خودم تجربه چند بار اشک ریختن یا حتی زار زدن جلوی تلویزیون (و حتی پای فیلم طنز!) را دارم فهمیده ام که آدمها، خوب می دانند که اینها همه فیلم است و فقط وقتی پای فیلمی گریه می کنند که اتفاقهای تلخ آن را در زندگی واقعی خودشان تجربه کرده باشند...

من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست

+شهریار

+شاعر عنوان: رهی معیری

Designed By Erfan Powered by Bayan