بابا می گوید: «دختر جان! هیچ می دانی این نره غول بی شاخ و دم متولد 1357 است و چهل سال تمام دارد؟» با خنده جواب می دهم: «آن وقت سیندرلای شما چند سالش است؟» بابا کمی فکر می کند و در حالی که از چشمهایش پیدا است به نتیجه درست و درمانی نرسیده با تردید عددی را می گوید که هفت هشت سالی از سن واقعی ام کمتر است و لابد با خودش فکر می کند: «بیشتر از این نمی تواند باشد.» و نکته این جا است که بابا نمی داند و من هم رویم نمی شود به او بگویم اگر مقدر شده باشد یک روز در زندگی ام دچار کسی بشوم (و از این قرتی بازیها در بیاورم!) آن فرد بی برو برگرد چهل سال دارد و البته به اندازه این چهل سال قد کشیده و بزرگ شده است...
- جمعه ۱۴ ارديبهشت ۹۷ , ۱۱:۳۵
- |