دیده اید بعضی آدمها وقتی پولدار می شوند یا شغل باکلاسی به دست می آورند یا سطح تحصیلاتشان بالا می رود یا به موفقیت بزرگی می رسند یا حتی وقتی ازدواج می کنند، یک دفعه از این رو به آن رو می شوند و دیگرانی را که تا همین دیروز همه ی دار و ندارشان بودند و لحظه هایشان را با هم می گذراندند و با هم خوش بودند را به باد فراموشی می سپارند و دماغشان را بالا می گیرند و دیگر کسی را تحویل نمی گیرند؟! شک نکنید همه ی صمیمیتهای گذشته ی آنها و همه مهربانی ها و محبتها و خودمانی بودن هایشان، ریشه در یک جور خودکم بینی و عدم اعتماد به نفس و نیاز به توجه داشته است. حفره ای در درونشان وجود داشته که با محبت به دیگران و جلب صمیمیت و محبت آنها پر می شده است. حالا منبع دیگری برای پر کردن این حفره پیدا شده است؛ منبعی که تا الان یواشکی حسرتش را می خورده اند و حالا که بالاخره به دستش آورده اند، با دم داشته یا نداشته شان گردو می شکنند و خدا را بنده نیستند؛ چه برسد به این که بندگان خدا را رفیق و همراه باشند! مطمئن باشید کسی که در حد یک نیاز انسانی معمولی با بقیه وارد رابطه شده است و حسرت و عقده ی چیزی را ندارد، با پول زیاد یا شغل باکلاس یا تحصیلات بالا یا موفقیتهای بزرگ یا ازدواج تغیییر خاصی در روابطش ایجاد نمی کند و اگر هم بکند در راستای بهبود کیفیت روابط است نه کلاس گذاشتن و خود را از خرطوم فیل افتاده دیدن!
- جمعه ۴ خرداد ۹۷ , ۱۳:۳۶