شاید خودخواهی باشد اما این که در دو ماه اخیر، مجبور نبوده ام از ترس قضاوت دیگران، چیزی را که دغدغه ذهنی ام بوده است ننویسم و یا در نوشتنم مراقب باشم که مبادا سوء برداشتی پیش بیاید یا به کسی بربخورد و هر وقت دلم خواسته است توانسته ام رمزی بنویسم، بدون این که کسانی که زیاد نمی شناسم طلب رمز کنند یا توانسته ام هر چه قدر مایل بوده ام مبهم بنویسم و کسی نپرسیده منظورت چیست یا کیست و کسی به خودش برنداشته است و یا از من توضیح نخواسته است و این که دیدگاهم را هر چه بوده با خیال راحت نوشته ام و کسی نیامده با یک برداشت ظاهری مبتنی بر پیش فرضهای ذهنی و بدون درک درست از چیزی که نوشته ام محکومم کند و این که کسی سعی نکرده است مخم را بزند و این که هیچ الزامی برای خودم نگذاشته ام که به کامنت دیگران جواب بدهم یا هر کس به وبلاگم سر زد به وبلاگش سر بزنم و صرف رودرواسی کسی را دنبال کنم یا لینکش را در وبم بگذارم و این که هر وبلاگی را دوست داشته باشم می خوانم بی آن که لزوماً و از سر احساس وظیفه کامنت بگذارم و این که شروع کرده ام فقط هر وقت احساس نیاز کردم کامنت بگذارم و این که به طور کلی دیگر منتظر کامنت کسی نیستم و از این که هفته ای یک یا دو کامنت (و حتی شاید کمتر) دارم ناراحت نمی شوم و آمار وبلاگم برایم مهم نیست و آیدی هایی را که بهم سر می زنند را چک نمی کنم و فقط برایم مهم است که هر چه در ذهنم می گذرد را هر وقت دلم خواست و هر طور میلم کشید بنویسم و نگاه دیگران برایم مهم نباشد را دوست دارم...
+ با این حال چند نفری بودند که نوشته ها و ذهنیاتم را خوب و بی طرفانه نقد می کردند و بحثهای خوبی با هم داشتیم که به رشد فکری ام کمک می کرد. گاهی دلم برای آن گفت و گوهای خوب تنگ می شود.
- يكشنبه ۶ خرداد ۹۷ , ۲۲:۰۶
- |