وقتی از مهدی می خواهم کاری را انجام دهد و او به روی خودش نمی آورد، می گویم: «تا 5 وقت داری.» و این، لجبازی و نافرمانی اش را در هم می شکند و می شود یک بازی برای او. تا وقتی من دارم با صدای بلند و شمرده می شمرم، مهدی با یک لبخند شیطنت آمیز و به حالت آماده باش سر جایش می ماند یا کار قبلی اش را ادامه می دهد. همین که حرف پ از کلمه پنج را تلفظ می کنم مثل فشنگ از جایش می پرد و کاری را که خواسته ام انجا می دهد. امروز بهش می گویم: «مهدی جان! من کار دارم. لطفاً از اتاقم برو بیرون.» می خندد و می گوید: «خاله تا ده بشمر.» شروع می کنم به شمردن. وقتی به پنج می رسم با خنده از اتاق بیرون رفته است!
- سه شنبه ۵ تیر ۹۷ , ۱۸:۵۶